شب هزار و دوم که یکی از داستانهای این کتاب است، با یک پرسش آغاز میشود. پرسشی که به نظر میرسد رماننویس اروپایی را سخت به خود مشغول کرده و آن پرسش این است: در پایان شب هزار و یکم چه بر سر شهرزاد آمد؟ پاسخ نویسنده به این پرسش به خلق داستانی میانجامد که فانتزی غربی را با افسانههای شرقی درهم میآمیزد و نتیجه اگرچه باب میل گوتیه است، خود خوب میداند که سلطان شرقی این قصه را نخواهد پسندید و چنین است که گوتیه پایانی غمانگیز برای شهرزاد قصهگو رقم میزند. نشر پیدایش این کتاب را با ترجمهی نازنین عرب برای مخاطب جوان (بالای 16 سال) و بزرگسال، از مجموعهی کلاسیکهای خواندنی منتشر کرده است. گزیدهای از شب هزار و دوم و افسانههایی دیگر زمستان گذشته بود که با آن دو خواهر انگلیسی آشنا شدم و چندین و چند بار ملاقاتشان کردم. اگر یکیشان را تنها میدیدم، مطمئن بودم دومی هم همان دوروبرهاست. برای همین هم اسمشان را گذاشته بودم خوشگلهای از هم جدانشدنی. یکی موهای تیره داشت و دیگری بلوند بود. با اینکه دوقلو بودند، تنها یک نقطهی مشترک داشتند، آن هم این بود: برای اینکه بتوانی آن دو را از هم تشخیص بدهید میبایست خیلیخیلی دوستشان میداشتنی.